سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نزدیکترین مردم به پیامبران ، داناترین آنان است بدانچه آورده‏اند . [ سپس برخواند : ] « همانا نزدیکترین مردم به ابراهیم آنانند که پیرو او گردیدند و این پیامبر و کسانى که گرویدند . » [ سپس فرمود : ] دوست محمد ( ص ) کسى است که خدا را اطاعت کند هرچند نسبش به محمد ( ص ) نرسد ، و دشمن محمد ( ص ) کسى است که خدا را نافرمانى کند هرچند خویشاوند نزدیک محمد ( ص ) بود . [نهج البلاغه]

متافیزیک ری کی

 
JUST FOR TODAY ,BE KIND,CHEERFUL,
 
AGREEABLE, RESPONSIVE, CARING, AND
 
UNDERSTANDING.
 
BE YOUR BEST, DRESS YOUR BEST, TALK
 
SOFTLY, LOOK FOR THE BRIGHT SIDE OF
 
THINGS
PRAISE PEOPLE FOR WHAT THEY DO AND DON"T CRITISIZE THEM FOER WHAT THEY CANNOT DO!



نیما آشنا ::: پنج شنبه 86/9/8::: ساعت 7:46 صبح

 
من همگی شما را روحانی و الهی میدانم . شما نیز باید یاد بگیرید
که بر هرکس و هر چیز چنین نگاهی داشته باشید . تنها در سطح است
 که انسا نها و موجودات دیگر روحانی به نظر نمی رسند . هرچه بیشتر به اعماق نفوذ کنیم , بیشتر به الوهیت هر چیزی پی خواهیم برد .
شیطان تنها در سطح وجود دارد ولی در اعماق و ژرفا تنها خداوند
 وجود دارد و بس . باید به عمق تمرکز کنیم , زیرا اصل زندگی و
 حیات از عمق می اید .
فراموش کردن درون و توجه بیش از حد به سطح , علت تمامی
مشکلات و نگرانی های بشر است . شروع زندگی درونی همانا شروع
 تغییر و تحول در انسان خواهد بود , زیرا به محض اینکه به درون
 می روید , سطح وجود و زندگی شما شروع به تغییر میکند . در
صورت به درون رفتن , این سطح شروع به انعکاس نور , رنگ
 و موسیقی ای میکند که در درون وجود دارد .
------------ --------- --------- --------- --------- --------- -
کاری که (( ذهن )) انجام میدهد این است که دائما در حال جدا کردن
و تقسیم کردن است و اما کاری که (( دل )) انجام میدهد این است
که به همبستگی ها و یکی شدن ها توجه میکند , همبستگی هایی که
 ذهن از دیدن آنها قاصر است . ذهن چیزی فراتر از کلمات را درک
 نمیکند . ذهن تنها کلمات و مواردی که به طور منطقی درست به
 نظر میرسند را درک میکند . ذهن هیچ کاری به هستی , زندگی و
 حقیقت ندارد و به خودی خود تنها از خیالات و افکار مختلف تشکیل
 شده است .
زندگی بدون ذهن امکان پذیر است ولی زندگی بدون دل غیر ممکن
است و هر چه بیشتر انسان وارد عمق زندگی شود به مقدار بیشتری
از دلش استفاده میکند
OshO



نیما آشنا ::: سه شنبه 86/9/6::: ساعت 8:15 صبح

نشانه های عاشق بودن چیست ؟
 
 سه تاست . اولی ,  اغنای محض . به هیچ چیز دیگری نیاز نیست .
دوم آینده وجود ندارد . همین لحظه عشق ابدیت دارد ,  نه لحظه بعد – نه فردا – نه ا ینده
 . و سوم ,  وجودت از میان بر میخیزد ,  دیگر وجود نداری .
اگر هنوز وجود داشته باشی معنی اش این است که هنوز وارد معبد عشق نشده ای .
وقتی کسی احساس کرد عاشق است این سه چیز برای او معیار سنجش قرار خواهد بود .
 بیاید نظارت کند ببیند که ایا این سه چیز در او رخ میدهد یا نه .
 اگر رخ نمیدهد معنی اش این است که این نه عشق بلکه میتواند
 چیزهای بسیار دیگری باشد .  عشق پدیده بزرگی است :
 ( منظور اینجا کلمه عشق است که در معانی متفاوتی به کار میرود
 نه عشق حقیقی که آن سه معیار برایش ذکر شد) میتواند اشکال متفاوتی داشته باشد
 و میتواند شهوت باشد . میتواند تمایل جنسی باشد . میتواند احساس مالکیت باشد .
 میتواند صرفا مشغله برای اینکه تنهایی شما را پر کند باشد
 چون حضور شخص دیگر باعث احساس امنیت شما میشود .
عشق حقیقی یعنی توقف فکر – وقتی با هم هستید فکر را کنار بگذار
 در چنین حالتی است که به هم نزدیک خواهید شد . روابط خودتان را تبدیل
 به یک پدیده مقدس کنید . اگر چنین نباشد پس بدان که این عشق نیست ; امکان ندارد .
تکریم و ستایش دومین چیز است . در حضور معشوق و محبوب احساس ستایش کنید .
 اگر نتوانی تقدس را در وجود محبوبتان ببینی , پس این تقدس را در هیچ کجا نخواهی دید .
چگونه خدا را در یک درخت میتوانی ببینی اگر هیچ رابطه ای بین تو و درخت نباشد .
 اگر بتوانی خدا را در وجود معشوق حس کنی  دیر یا زود او را در همه جا حس خواهی کرد
 زیرا همین که این در برای اولین بار گشوده شود – همین که نظری به خدا
 در هر شخصی بیندازی , دیگر قادر نخواهی بود که این نظر را فراموش کنی
فرق بین دوست داشتن و عشق ورزیدن و فرق بین
عشق معمولی و عشق روحانی در چیست ؟
بین دوست داشتن و عشق ورزیدن فرق زیادی است . در دوست داشتن
 تعهدی وجود ندارد ولی عشق ورزیدن تعهد است . به همین علت است
 که مردم زیاد راجع به عشق حرف نمیزنند . در واقع مردم به نحوی از عشق
حرف میزنند که تعهدی  مورد نیاز نباشد . مثلا میگویند : (( من عاشق بستنی هستم ))
 چگونه میتوان عاشق بستنی بود ؟ میتوان بستنی را دوست داشت
 اما نمیتوان عاشقش بود . یا میگویند : (( عاشق سگم هستم )) یا
(( عاشق ماشینم هستم )) میگویند عاشق اینم ,  عاشق آنم ;  اما مردم واهمه
 دارند از اینکه به همدیگر بگویند عاشق هستند .
مردم به هم میگویند (( به شما علاقه دارم )) چرا به هم نمیگویند
(( عاشق شما هستم )) برای اینکه عشق تعهد آور است .
عشق درگیر شدن است – خطر کردن  و مسوولیت پذیری است .
 علاقه داشتن گذراست . من امروز دوستتان دارم و فردا ممکن است
 دوستتان نداشته باشم – هیچ خطر کردنی با آن همراه نیست .
 وقتی به زنی میگویید (( عاشقتان هستم )) تن به خطر داده اید
یعنی میتوانی روی من حساب کنی .
وقتی مردی به زنی میگوید (( به تو علاقه دارم )) در اصل چیزی
 راجع به خودتان اقرار میکنید و میگویید : من چنین آدمی هستم و بر این اساس
 به تو علاقه دارم . من به بستنی هم علاقه دارم . به ماشین هم علاقه دارم
و به همین نحو به شما هم علاقه دارم . ولی وقتی پای عشق به میان می اید
شما راجع به ان شخص حرف میزنید . منظورتان این است که شما دوست داشتنی
 هستید و پیکان به طرف ان شخص هدفگیری  شده است .
و خطر در همین است . دارید قول میدهید.
اکنون نگاهی به عشق معمولی و روحانی بکنیم .
بین عشق و علاقه تفاوت است , ولی بین عشق معمولی و روحانی تفاوتی نیست .
عشق اصلا روحانی است و من شخصا با عشق معمولی برخورد نداشته ام .
 چیز معمولی علاقه و دوست داشتن است . عشق هرگز معمولی نیست .
 نمیتواند معمولی باشد ,  عشق ماهیتا غیر معمول است – متعلق به این دنیا نیست .
وقتی به زن یا مردی میگویید (( من عاشق تو هستم )) به او دارید میگویید
 (( فریب جسم تو را نمیخورم . هدفم خودتی . جسم ممکن است پیر و فرسوده شود
 ولی من تو را دیده ام وجود بدون جسم تو را .
علاقه و دوست داشتن تصنعی و سطحی است . عشق نافذ است و به عمق وجود
 رخنه میکند . روح شخص را لمس میکند . هیچ عشقی معمولی نیست .
عشق نمیتواند معمولی باشد و گرنه عشق نیست . اگر عشق را معمولی بدانیم در
 فهم پدیده عشق راه خطا رفته ایم . عشق همیشه غیر معمولی و روحانی است .
این است تفاوت بین علاقه و عشق . علاقه همیشه مادی است و عشق همیشه روحانی



نیما آشنا ::: سه شنبه 86/9/6::: ساعت 8:12 صبح

گونه جذاب، فریبنده و دلربا باشیم؟
 


نویسندنیما
 
فریبندگی یعنی اینکه بتوانید دیگران را به سوی خود جذب کنید. این خصلت اخلاقی به مرور زمان بدست می آید، از آنجایی هر یک از افراد در زمان تولد با میزان مختلفی جذابیت پا به این دنیا می گذارند می توان گفت که درصد بسیار زیادی از جذابیت اکتسابی است و با کمی تمرین به راحتی قابل دسترسی خواهد بود. مانند رقصیدن هر چه بیشتر تلاش کنید، موفق تر خواهید بود. تلاش و توجه تمام و کمال به نیازها و خواست های دیگران می تواند به شما این اطمینان را بدهد که به چهره یک فرد جذاب تبدیل شده اید.
 
مراحل
 
1- طرز ایستادن خود را تصحیح کنید. اگر شرایط بدنی شما در حد مطلوب قرار داشته باشد، گویای این مطلب است که یک فرد با اعتماد به نفس بالا هستید، حتی اگر از درونتان هم یک چنین احساسی نداشته باشید. در زمان راه رفتن باید محکم و ثابت قدم بردارید. کمرتان کاملاً صاف باشد، و شانه ها به سمت عقب گرایش داشته باشند. شاید در ابتدا زمانیکه یک چنین وضعیتی را تمرین می کنید برایتان قدری عجیب و دشوار باشد، اما پس از سپری شدن چند روز به آن عادت پیدا می کنید.
 
2- ماهیچه های صورت را رها کنید. سعی کنید ماهیچه های صورتتان را رها کنید تا صورت، حالت طبیعی و دلپذیر خود را داشته باشد. با این چهره می توانید رو به دنیا کنید و به همگان بگویید که از هیچ چیز نمی هراسید.
 
3- ارتباط برقرار کنید. هنگامیکه با فرد دیگری روبرو می شوید، با چشم های خود با او ارتباط برقر کنید، سرتان را به نشانه تائید تکان دهید، لبخند بزنید و شادی خود را به او انتقال دهید. اصلاً نگران عکس العمل فرد مقابل نباشید و البته در عین حال باید به یاد داشته باشید که در این کار زیاده روی نکنید.
 
4- نام افراد را به خاطر بسپارید. زمانیکه برای اولین بار کسی را ملاقات می کنید سعی کنید که نام او را به خاطر بسپارید.  این کار برای خیلی از افراد دشوار است. زمانیکه نامشان را می گویند، آنرا چندین مرتبه با خود تکرار کنید تا نامشان در ذهنتان باقی بماند و سپس نام خود را نیز به آنها بگویید؛ به عنوان مثال سلام "سارا" من "مانی" هستم. زمانی هم که با آنها خداحافظی می کنید، باز هم سعی کنید چند مرتبه دیگر نام آنها را تکرار کنید تا به طور کامل در ذهنتان باقی بمانند. هر چقدر بیشتر نام آنها را تکرار کنید، بیشتر به یادتان می ماند و طرف مقابل هم احساس می کند که او را بیشتر دوست می دارید و احتمال این امر که با شما بیشتر گرم بگیرد افزایش پیدا می کند.
5- به دیگران علاقمند باشید. اگر شما یکی از آشناهای قدیمی را ملاقات کردید به عنوان مثال یک همکار، همکلاسی، دوست یکی از دوستان و ... در مورد خانواده و علاقمندی های جدید آنها سوالاتی مطرح کنید. اسم افراد نزدیک به آنها را بپرسید و نام آنها را به خاطر بسپارید. مطرح کردن یک چنین مسائلی، موضوعات جدیدی برای صحبت کردن در اختیار شما قرار می دهد و آنوقت مجبور نیستید که تنها در مورد کار و کلاس های درسی با هم صحبت کنید. می توانید تا حدودی در مورد خودتان نیز صحبت کنید. در تمام طول بحث خودتان را علاقمند نشان دهید و نشان دهید که تمایل دارید به گفتگوی خود با او ادامه دهید.
6- گفتگو در مورد موضوعات مناسب. باید در مورد موضوعاتی صحبت کنید که طرف مقابل به آنها علاقه دارد، حتی اگر خودتان هم علاقه شدید به آنها نداشتید، بازهم این کار را ادامه دهید. به عنوان مثال اگر در یک جمع ورزشی قرار گرفتید، در مورد بازی دیشب یا گل کردن تیمی که به تازگی وارد لیگ شده صحبت کنید. اگر با کسانی هستید که به سرگرمی های مختلفی علاقمند هستند، می توانید در مورد سرگرمی های مورد علاقه آنها از جمله ماهیگیری، بافتنی، کوهنوردی، و سینما صحبت کنید.
هیچ کس از شما انتظار ندارد که در تمام زمینه ها یک متخصص باشید، باید به آنها بگویید که فقط به دلیل علایق شخصی است که تمایل دارید در مورد موضوعات مختلف با دیگران به بحث و گفتگو بنشینید. ذهن خود را باز کنید، اجازه دهید تا دیگران توضیحات لازم در مورد موضوعات مختلف را برای شما بازگو کنند. روراست باشید و به آنها بگویید که دانشتان در مورد برخی چیزها محدود است و بدتان نمی آید که چیزهای بیشتری در مورد آن مبحث یاد بگیرید.
7- به جای غیبت کردن دیگران را تکریم کنید. اگر در جمعی در حال صحبت کردن هستید که همه افراد به نحوی در مورد یک شخص بخصوص در حال غیبت کردن هستند، بد نیست شما چیزی در مورد آن بگویید که دوست می دارید. گفتن چیزهایی که در دیگران دوست می دارید می تواند 100% شما را تبدیل به یک فرد جذاب کند. در عین حال با این کار می توانید حس اعتماد دیگران را نیز به خود جلب کنید. همه اطرافیان به این نتیجه می رسند که شما هیچ وقت ایده ی بدی نسبت به دیگران ندارید. همه به این نتیجه می رسند که آبرویشان در دست شما محفوظ خواهد بود.
8- دروغ نگویید. شاید به دلایلی دروغ بگویید اما مدارک و شواهدی وجود دارد که بر خلاف گفته های شماست.  اگر به مریم بگویید که عاطفه را دوست دارید و به نسیم بگویید که عاطفه را دوست ندارید، مطمئن باشید که مریم و نسیم با هم صحبت می کنند، حرف های شما را با هم در میان می گذارند، و با این کار اعتبارتان را نزد آنها از دست خواهید داد، و از آن به بعد هم دیگر هیچ کس حرف های شما را باور نخواهد کرد.
 
9- با صداقت از دیگران تعریف و تمجید کنید. این کار خصوصاً در ارتقای عزت نفس دیگران نقش مهمی را بازی میکند. چیزهایی که خوشتان می آید را انتخاب کنید و در هر شرایطی به آنها اشاره داشته باشید. اگر از کاری و یا از کسی خوشتان می آید راهی برای بیان آن پیدا کنید و فوراً به آن اشاره کنید. اگر برای انجام این کار بیش از اندازه صبر کنید، ممکن است حرف های شما قدری ریاکارانه جلوه کنند. زمانیکه احساس می کنید با تشویق های خود می توانید زمینه پیشرفت را برای آنها فراهم آورید، حتماً این کار را انجام دهید و از آنها تعریف کنید. اگر احساس میکنید که چیزی در مورد فردی تغییر پیدا کرده است (به عنوان مثال مدل مو، طرز لباس پوشیدن و .. به آن توجه کنید و چیزی را که در مورد آن خوشتان آمده، به زبان بیاورید. اگر مستقیماً سوالی می پرسید، با خوشرویی آنرا بیان کنید و سپس سوال خود را با یک تعریف بجا به پایان برسانید.
 
10- در پذیرش تعریف و تمجید مهربان باشید. این فکر را که برخی از تعریف و تمجید ها هدف خاصی را در پس خود دارند را از ذهن بیرون کنید. در قبول هر نوع تعریف و تمجیدی پرحرارت و علاقمند ظاهر شوید. خیلی بیشتر از گفتن یک "خیلی ممنون" ساده پیش بروید و آنرا با جملاتی نظیر: "خوشحالم که خوشت آمده" و یا "خیلی مهربانی که به این مورد اشاره کردی" همراه کنید. این عبارات خودشان می توانند به عنوان نوعی تعرف و تمجید در جواب تعریف های فرد مقابل به شمار روند. در عین حال باید دقت داشته باشید که برداشت بدی از تعریف های دیگران نکنید. به عنوان مثال اگر کسی به قصد تعریف از شما گفت: "نمیدانی چقدر دلم می خواست که من هم به اندازه تو ... بودم" شما نباید در جواب او بگویید من اصلاً هم یک چنین خصوصیتی را نداشته و ندارم و احساس می کنم که برداشت تو در این مورد غلط بوده و قضاوت نادرستی داشتی."
11- تن صدای خود را کنترل کنید. یکی از نکات ضروری که باید همواره به خاطر داشته باشید، ماهیت صحبت کردن است. برخی از افراد هستند که در درون خود احساس ناامنی می کنند و به راحتی نمی توانند تعریف و تشکر دیگران را پذیرا شوند. در مورد یک چنین افرادی بیشتر باید دقت کنید و روان و سلیس با آنها صحبت کنید. اگر تمایل داشتید به آنها بگویید که "امروز زیبا شده اید" تن صدایتان باید همانطوری باشد که می گویید: "امرور روز زیبایی است." هر گونه تغییر در تن صدا و نحوه بیان کردن آن، این شک را در آنها بوجود می آورد که گفته های شما از سر صدق و درستی نیست. می توانید برای تمرین، صدای خود را روی نوار ضبط کنید و چند مرتبه آنرا گوش کنید تا متوجه هر گونه تغییری بشوید. از خودتان سوال کنید که صدای شما نشان می دهد که از روی صداقت صحبت می کنید؟ تا زماینکه به یک عبارت خالصانه و صادقانه نرسیده اید، به ظبط کردن صدای خود ادامه دهید.
 
چند نکته
 
همیشه خونسرد باقی بمانید. قصد شما خوشحال کردن دیگران است و نباید به این موضوع فکر کنید که ممکن است آنها در قبال شما چه واکنشی نشان داده و چه خیال بافی هایی در ذهن خود انجام دهند. اگر این کار را انجام دهید، آنوقت تمام تاثیر این کار بر روی صورت شما نمایان خواهد شد، و تبدیل به فردی می شوید که فقط در پی راضی کردن اطرافیانش است. کسی که نیازهای شخصی اش را زیر پا می گذارد تا دیگران دوستش بدارند. باید همیشه به خاطر داشته باشید که مردم آنقدر کارهای متنوع دارند که نمی توانند که همواره به شما فکر کنند. بیشتر اوقات در مورد خودشان و کارهایی که باید انجام دهند، فکر می کنند.
 میزان جذابیتی که می توانید بدست آورید، به میزان خلاقیت شما در تحسین کردن دیگران بستگی دارد. تعریف ها و تحسین های خود را با لحنی قاطع اما در عین حال شاعرانه بیان کنید. هیچ اشکالی ندارد که چند قطعه از قبل آماده شده را در ذهن داشته باشید تا در زمان تحسین کردن از فردی بیان کنید، اما افراد جذاب کسانی هستند که بتوانند در همان لحظه چیزی را ابداع کنند و نوآوری به خرج دهند. اگر ذهن شما خلاقیت داشته باشد و دائماً ابداع و نوآوری کنید، دیگر نگران تکرار مکررات هم نخواهید شد.
گاهی اوقات مجبور می شوید عقایدی را بیان کنید که شاید کمتر اتفاق می افتد دیگران نظر مثبتی نسبت به آن داشته باشند. در چنین شرایطی می توانید این کار را با قدری شوخی بیامیزید. شوخی و خنده مانند قاشق پر از شکری هستند که به بیمار کمک می کنند دارو را راحت تر فرو ببرد.
همدلی یکی از ملزومات بی چون و چرای جذابیت است. باید بدانید که چه چیزهای اطرافیانتان را خوشحال میکنند و چه مواردی موجبات ناراحتی آنها را فراهم می آورند، آنوقت می توانید بهترین انتخاب را در مورد آنها داشته باشید.
اگر احساس می کنید که به یکباره نمی توانید عضلات صورت خود را رها کنید، می توانید این کار را از شانه های خود شروع کنید، اگر از جای اصلی خود بالاتر آمده باشند، نشان دهنده این مطلب هستند که شما قدری عصبی هستید. آنها را به سر جای خودشدان بازگردانید، ژست عمومی بدن خود را تصحیح کنید، نفس عمیقی بکشید و لبخند بزنید.
 
هشدار
 
از بحث و جدل بپرهیزید. حتی اگر نیمی از افراد با شما مواق باشند، باز هم شما نمی توانید جذابیت 100% پیدا کنید. چیزهایی که بر زبان می آورید باید برای تمام افراد خوشایند باشند. زمانی که احساس کردید دلتان می خواهد در یک بحث شرکت کنید، از خودتان بپرسید که: "آیا واقعاً لازم است که در همین لحظه، نظر خودم را مطرح کنم؟" اگر احساس می کنید که هیچ گونه الزامی در این کار وجود ندارد، بنابراین قدری بذله گویی کنید و مطرح کردن نظر خود را بگذارید برای یک وقت دیگر.
هیچ گاه به جوک هایی که خودتان تعریف می کنید، نخندید. این کار سیمای قشنگی ندارد. می توانید لبخند بزنید؛ همین کفایت می کند، اصلاً هم ناراحت نشوید اگر هیچ کس به آن نخندید. گاهی اوقات افراد متوجه جوک نمی شوند. این امر باید برای خود آنها ناراحت کننده باشد که متوجه منظور شما نشده اند. هدف شما صرفاً خوشحال کردن آنها بوده است.
هیچ گاه در مورد مسائل مختلف توضیح بیش از اندازه ندهید چون صرفاً ارزش گفته های خود را از بین می برید. این کار نشان دهنده این مطلب است که شما از اعتماد به نفس پایینی برخوردار هستید و به سختی می توانید باور کنید که دیگران حرف های شما را متوجه شده اند. همچنین ممکن است این سوء تفاهم را نیز ایجاد کند که شما به مخاطبان خود اعتماد ندارید و تصور می کنید که آنها متوجه منظورتان نمی شوند و خودتان قصد دارید به جای آنها تصمیم بگیرید. زمانیکه نکات غیر ضروری را از گفته های خود حذف می کنید، مردم با اشتیاق بیشتر به حرف های شما گوش می دهند. با این کار ممکن است که برای کسب اطلاعات بیشتر نیز وارد بحث شده و سوالاتی را مطرح کنند. باید اعتماد کنید که مخاطبانتان حساب دو دوتا چهارتا سرشان می شود.
برخی از افراد هستند که مقوله تکبر و جذابیت را اشتباه می گیرند. درحقیت باید دانست که تکبر نقطه مقابل جذابیت است. جذابیت حس رضایت دیگران را بر می انگیزد، اما تکبر فقط می خواهد حس رضایت فردی را برانگیزاند. تکبر افرادی را جذب می کند که در وجود خود ناامنی هایی دارند، اما جذابیت توانایی جذب تمام افراد را دارد.



نیما آشنا ::: سه شنبه 86/9/6::: ساعت 8:7 صبح

کاری که (( ذهن )) انجام میدهد این است که دائما
 
در حال جدا کردن و تقسیم کردن
 
است و اما کاری که (( دل )) انجام میدهد
 
این است که به همبستگی ها
 
 و یکی شدن ها توجه میکند
 
 , همبستگی هایی که ذهن از دیدن آنها قاصر است .
 
ذهن چیزی فراتر از کلمات را درک نمیکند .
 
 ذهن تنها کلمات و مواردی که
 
به طور منطقی درست به نظر میرسند را درک میکند .
 
ذهن هیچ کاری به هستی ,زندگی و حقیقت ندارد و به خودی خود
 
تنها از خیالات و افکار مختلف تشکیل
 
 شده است .زندگی بدون ذهن امکان پذیر است
 
 ولی زندگی بدون دل غیر ممکن است و هر چه بیشتر
 
انسان وارد عمق زندگی شود به مقدار
 
 بیشتری از دلش استفاده میکند .  د
 



نیما آشنا ::: سه شنبه 86/9/6::: ساعت 8:2 صبح

12 پیام برای 12 روح متولد 12 ماه
 
 
 
برای فروردین:                  
که به جهان بیاموزد               عشق معصومیت است
و از جهان بیاموزد که            عشق اعتماد است
 
 
 
برای اردیبهشت:               
 که به جهان بیاموزد               عشق صبر و تحمل است
و از جهان بیاموزد که         عشق بخشش و گذشت است
 
 
 
برای خرداد:                    
 که به جهان بیاموزد               عشق آگاهی است
و از جهان بیاموزد که            عشق احساس است
 
 
 
برای تیر:                         
که به جهان بیاموزد               عشق فداکاری است
و از جهان بیاموزد که            عشق آزادی است
 
 
 
برای مرداد:                      
که به جهان بیاموزد               عشق شور و نشاط است
و از جهان بیاموزد که            عشق فروتنی است
 
 
 
برای شهریور:                   
که به جهان بیاموزد               عشق نیاز است
و از جهان بیاموزد که            عشق کمال است
 
 
 
برای مهر:                       
که به جهان بیاموزد               عشق زیبایی است
و از جهان بیاموزد که            عشق هماهنگی است
 
 
 
برای آبان:                        
که به جهان بیاموزد               عشق هیجان است
و از جهان بیاموزد که            عشق تسلیم است
 
 
 
برای آذر:                        
که به جهان بیاموزد               عشق صمیمیت است
و از جهان بیاموزد که            عشق وفاداری است
 
 
 
برای دی:                         
که به جهان بیاموزد               عشق عقلانی است
و از جهان بیاموزد که           عشق از خود گذشتگی است
 
 
 
برای بهمن:                      
که به جهان بیاموزد               عشق اغماض است
و از جهان بیاموزد که            عشق یگانگی است
 
 
 
برای اسفند:                     
که به جهان بیاموزد               عشق رحم وشفقت است
و از جهان بیاموزد که            عشق همه چیز است
16مهر



نیما آشنا ::: جمعه 86/9/2::: ساعت 5:25 عصر

صدا
 
 
در آنجا ،بر فراز قله کوه
دو پایم خسته از رنج دویدن
به خود گفتم که در این اوج دیگر
صدایم را خدا خواهد شنیدن
 
به سوی ابرهای تیره پر زد
نگاه روشن امیدوارم
ز دل فریاد کردم:کای خداوند
من او را دوست دارم،دوست دارم
 
صدایم رفت تا اعماق ظلمت
بهم زد خواب شوم اختران را
غبار آلوده و بیتاب کوبید
در زرین قصر آسمان را
 
ملایک با هزاران دست کوچک
کلون سخت سنگین را کشیدند
ز توفان صدای بی شکیبم
به خود لرزیده،در ابری خزیدند
 
ستونها همچو ماران پیچ در پیچ
درختان در مه سبزی شناور
صدلیم پیکرش را شستشو داد
ز خاک ره،درون حوض کوثر
 
خدا در خواب رویا بار خود بود
به زیر پلکها،پنهان نگاهش
صدایم رفت و با اندوه نالید
میان پرده های خوابگاهش
 
ولی آن پلکهای نقره آلود
دریغا تا سحرگه بسته بودند
سبک چون گوش ماهیهای ساحل
به روی دیده اش بنشسته بودند
 
صدا،صد بار نومیدانه برخاست
که عاصی گردد و بر وی بتازد
صدا می خواست تا با پنجه خشم
حریر خواب او را پاره سازد
 
صدا فریاد می زد از سر درد:
بهم کی ریزد این خواب طلایی؟
من اینجا تشنه یک جرعه مهر
تو آنجا خفته بر تخت خدایی!!
 
مگر چندان تواند اوج گیرد
صدایی دردمند و محنت آلود؟
چو صبح تازه از ره باز آمد
صدایم از صدا دیگر تهی بود
 
ولی اینجا به سوی آسمانهاست
هنوز این دیده امیدوارم
خدایا این صدا را می شناسی؟
من او را دوست دارم،دوست دارم
 
از فروغ فرخزاد



نیما آشنا ::: جمعه 86/9/2::: ساعت 5:17 عصر

اینو میدونستین که :
 

 

شما با مغزتون ( خودآگاه )فکر میکنین

 

شما با روحتون ( ناخودآگاه ) عمل میکنین

 

 


****نکته : شما نمیتونین با مغزتون ( خودآگاه ) عمل کنین و با روحتون ( ناخودآگاه )


 فکر

 
 

 

مثالی میزنم تا موضوع جا بیفته :

 

یک نوازنده رو در نظر بگیرید ....

 

اگر این نوازنده بخواد که فکر کنه ....

 

و مثلا الان دستش رو بذاره روی فلان نت ....

 

و بعد روی اون یکی نت ....

 

یقینا نمیتونه آهنگ جالبی بزنه ....

 

و خیلی سخت موفق میشه ....

 


زمانی اون میتونه آهنگ دلنشینی بزنه ....

 

که با روحش ( ناخودآگاه ) و بدون فکر کردن ( خودآگاه ) اینکار رو انجام بده

 
 
 
 

 

 

 

درسته ؟؟؟؟؟؟

 

 

 

 

 

مشکل عمده ما آدما اینکه ...

 

میخوایم با فکر کردن ( خودآگاه ) ، خوشبخت بشیم ......

 

میخوایم با فکر کردن ( خودآگاه ) ، پولدار بشیم ......

 

میخوایم با فکر کردن ( خودآگاه ) ، ازدواج خوبی داشته باشیم ......

 

 


یقینا نمیشه !!!!!

 

 

یکی از بزرگترین مشکلات ما اینکه بین مغز ( خودآگاه ) و روحمون ( ناخودآگاه ) فاصله ( موضوع وبلاگ ) افتاده

 

 


پس باید چیکار کنیم ؟؟؟؟

 


پس باید چیکار کنیم که با روحمون ( ناخودآگاه ) که عمل کننده هستش .....

 

به اهدافی که داریم برسیم ؟؟؟؟؟؟

 


چه رابطه ای بین مغز ( خودآگاه ) و روح ( ناخودآگاه ) وجود داره ؟؟؟؟؟

 


عرض میکنم ............ .....

 


به این نکات خیلی خوب دقت کنین :::::::::::: ::

 

 

 

***** نکته 1 : مغز ما ( خودآگاه ، قسمت متفکر وجود ما ) سه ورودی داره :

 

 

                        گفتار ما

 

                        کردار ما

 

                        پندار ما

 

 

 

 

 

 

***** نکته 2 : مغز ما ( خودآگاه ، قسمت متفکر وجود ما ) یک ویژگی خاص داره .....

 

 

                        وقتی  ما روی یک موضوع خاص

 

                        با استفاده از یکی از ورودیهاش ( گفتار ، کردار ، پندار )

 

                        تاکید میکنیم

 

                        سعی میکنه دو مورد دیگه رو با اون یکی کنه

 

 

 


مثال نکته 2 : مثلا وقتی شما مدام عبارت " من سلامتم "  رو تکرار کنید
                  
                   حتی اگر وضعیت ظاهری شما ( کردار شما )
              
                   یا نوع افکارتون منفی باشه ، به عبارتی هیچ امیدی نداشته باشید ( افکار شما )

 

                   مغز درصدد بر میاد که کردار و افکار شما رو با گفتارتون ( من سلامتم ) ، یکی کنه ......

 

                 
                   جالبه ............ ......

 

                   نه ؟؟؟؟؟؟؟؟   

 

 

 

 

 


***** نکته 3 : وقتی موضوعی توسط شما و مغزتون

 

                       بصورت یگانه

 

                       بین سه ورودی مغز ( کردار ، گفتار ، پندار ) درومد

 

                      اون موضوع تبدیل به بـــــــــــــــــاور میشه    

 


                      اینم جالبه ............ .......

 

                      نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟        

 

 

 

 


***** نکته 4 : وقتی موضوعی به بـــــــــــــــــاور تبدیل بشه

 

                        از مفز ( خودآگاه ) به روح شما ( ناخودآگاه ) منتقل میشه

 

 

 

                        به همین راحتی ..........

 

                        حالتون خوبه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

                       یقینا عــــــــــــــــــــــــــالیه ...........

 

 

 

ازین به بعد ............ ........

 

 

دیگه روح شماست ( قسمت عمل کننده ) که به اون موضوعی که روی اون تاکید کردین

 

عمل میکنه

 

وشما بصورت ناخودآگاه ............ ...

 

کاری رو انجام میدین که قبلا روی اون تمرکز کردین

 

 

 

****** اصطلاح ناخودآگاه از همینجا اومده !!!!!!!;)

 


بازم جالبه ...........

 

نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

 

حالاکه با عملکرد مغز و روح آشنا شدین

 

مرحله به مرحله روش کار رو خدمتتون عرض میکنم

 

تا ............ .

 

به  آنچه که میخواین

 

ب . ر . س . ی . د  ! ! !

 

 

 

 

 

 


>>>>> 1 . بشینید فکر کنید که هدفتون چیه ؟ ( البته اگه خواستین میتونین دراز هم بکشین !!! )

 

 

 

 


>>>>> 2. وقتی هدفتون رو کاملا شفاف ، مشخص کردین

 

                اونرو بصورت یک جمله بنویسید ( خارجیا بهش میگن : مانترا ) :P
 
                که دارای 3 ویژگی زیر باشه :

 

 


                الف ) کوتاه باشه ( چون تکرارش راحتتره )

 

                ب   ) مثبت باشه ( چون ذهن شما کلمات اصلی رو میگیره مثل خوب یا بد بودن )

 

                ج   ) در زمان حال باشه

 

 


***** مثال مورد 2 : جمله ...... " من سلامتم "  یا   " من ثروتمندم "
                              
                               هم کوتاه .......... هم مثبت ............ .... هم با فعل زمان حال

 

 

 

 


>>>>> 3 . هر چند بار که تونستین اون جمله رو تکرار کنین

 

 

 

***** نکته : بعد از 21 روز ، هر کاری برای شما عادت میشه ............ .....

 

                    و از جمله اینکار

 

                    دیگه شما بصورت ناخودآگاه عادت میکنین که :

 

                    سلامت باشین ....... ثروتمند باشید ........ پاک باشید

 

                   دیگه روح شماست که شما رو سلامت ، ثروتمند و پاک میکنه

 

 

 

****** نکته : اگر زمانی افکار منفی به شما هجوم آوردن

 

                      تعداد تکرارهاتون رو بیشتر کنین

 

                      یقین داشته باشید که موفـــــــــــــــق میشید

 


***** نکته خیلی خیلی خیلی مهم :

 

          اگر هر کدوم از ورودیهای مغزتون  ( گفتار ، کردار ، پندار ) رو با احســـــــــاس همراه کنین

 

          اثرش وصف ناشدنیه و سریعتر نتیجه میگیرین

 

 

 

           این سه مرحله رو انجام بدین تا اثرش رو ببینید 

 

           البته اگر میخواین موفق بشید و به اهدافتون برسید

 

           اگرم نمیخواین که هیچ

 

           خوش باشید



نیما آشنا ::: جمعه 86/9/2::: ساعت 5:15 عصر

آورده اند که :

در پهنه گیتی مرغکی است که تنها یک بار در زندگی خویش آواز می خواند . آوایی دلنشین تر از آواز هر مخلوق دیگری در گستره خاک .
 
ا ز آن دم که ترک آشیانه می گوید خاربنی را می جوید و تا آن را نیابد آرام نمی گیرد . چون آن را یافت در میان شاخسار گزنده می نشیند و می خواند و خود را بر فراز بلندترین و تیزترین شاخه خار مصلوب می کند .
 
و در واپسین لحظه های زندگی در  سوگ خویش بلند آواز تر از بلبل و چکاوک نغمه سرایی می کند . نغمه ای آسمانی به بهای زندگی .
 
آنگاه تمامی جهان در سکوت فرو می رود و بدان گوش می سپارد و خداوند در ملکوت اعلاء لبخند می زند .
 
زیرا بهترین ها همیشه به بهای رنجی جان کاه بدست می آید . نیما آشنا



نیما آشنا ::: جمعه 86/9/2::: ساعت 5:13 عصر

مدیریت احساسات
 
اگر ازشما خواسته شود درباره خودتان چند جمله توضیح دهید و یا درحالت کلی درباره خودتان صحبت کنید ،شما چه می گویید ؟ آیا احساس نمی کنید که درباره اخلاق وروحیات خود واقعا چیز زیادی نمی دانید ؟ حال ازشما می خواهیم درباره دوستتان یا یکی ازاقوامتان صحبت کنید ویا سئوال می کنیم نظرشما درباره فلان آقا یا خانم چیست ؟ دراکثر مواقع صحبت می کنید ونظرمی دهید وخیلی راحت درباره او نتیجه گیری می کنید، گویا او را بهترازخودتان می شناسید .


اینکه ما خواسته یا ناخواسته دوست نداریم درباره خودمان فکرکنیم ویادرست فکر کنیم ،دلایل زیادی دارد وآثار مختلفی برروند زندگی، احساسات ،عواطف و روابط ما می گذارد.


دربسیاری موارد آزردگی ها و مشکلات عاطفی ما نتیجه انباشته شدن احساسات حل وفصل نشده ای است که مانع می شوند ، اززمان حال وزندگی روزمره برداشت وتجربه درستی داشته باشیم .این احساسات گاه قدمتی دیرینه دارند وبه دوران کودکی برمی گردند وگاه ناشی ازیک حادثه نزدیک جروبحث بایک همکار یا همسایه است .


درهرصورت ، شما فشاری را تحمل می کنید ونیروی فراوانی را برای پنهان کردن احساسات قدیمی صرف می کنید، به گونه ای که قادر به انجام دادن امور روزمره ،مهرورزیدن وعمل به تعهد نیستید.احساسات ابراز نشده قضاوت را مخدوش وشما را بسیار حساس وعصبانی می کند . پس در برابر مسائل واکنش نامناسب نشان وکنترلتان را ازدست می دهید.


مشکلات شخصی شما مانع ازاین می شوند که با دنیا برخورد صادقانه داشته باشید. تحقیقات روان شناسان شخصیت نشان داده است که مشکلات اقتصادی و اجتماعی موجب تشدید بروزصفات منفی شخصیت افراد می شود. اگرانسان بتواند محدوده تاثیر عوامل محیطی رابر رفتار وشخصیت خود کنترل کند ، کمک زیادی به سلامت روانی خود کرده است . برای رسیدن به عواطف مثبت وسازنده مهم است که نقطه ضعف های شخصیتی خود را بشناسید وبدانید که چگونه این نقاط درادراک وروابط شما اثرمی گذارد.


هدف شما این است که رشد کنید وتا حد امکان به شکوفایی وشادکامی برسید.


وقتی شما مسائل عاطفی حل نشده ای دارید ، لحظه حال را بامسائل مربوط به گذشته مخدوش می کنید . برای حل این مشکل باید معانی احساسات خود را درک کنید وبیاموزید که آنها را مستقیما ابراز ودر هرلحظه بتوانید


برطبق تحقیقات روان شناسان شخصیت ، مشکلات اقتصادی واجتماعی موجب تشدید بروز صفات منفی شخصیت افراد می شود


احساس خود را آزاد کنید وبه نحو احسن با آن کنار بیایید.


زندگی خوب واثربخش شرایطی است که بتوانید آزادانه آنچه راکه می خواهید بگویید وآنچه را می خواهید احساس کنید وبا جامعه بشری سود برسانید. اطلاع ازاستعدادهای خود برای رسیدن به زندگی شاد ضروری است . اگر می خواهید معنای زندگی را احساس کنید باید استعداد های خود را بروز دهید. یاد بگیریم آزادانه خود را باورکنیم و احساساتمان راجهت بدهیم .شما اگرناراحتی را درسینه نگه دارید ،خشم ابرازنشده را درخود انباشته می کنید ، وقتی رنجش به دل دارید ،نمی توانید به خود احساس خوبی داشته باشید، خود را شایسته موفقیت نمی دانید ودرنتیجه کارمثبتی انجام نمی دهید.


مشکل اینجاست که ما همیشه احساسات منفی خود را آن قدرقورت می دهیم تا به لحظه انفجار برسیم ، وقتی به موضوع منفی درروابط پی می بریم ،به جای آنکه آن را مطرح کنیم وراحت حرفمان رابزنیم به هزاربهانه موضوع رابه عقب می اندازیم وسکوت اختیار می کنیم ،خیلی مواق افراد ازترس اینکه روابطشان تیره شود ،احساسات منفی خود را حل نشده نگه می دارند ،غافل ازاینکه احساسات منفی وناخوشایند به مرور زمان افراد را به لحظه انفجار نزدیک می کند و روابط سالم وشاد رنگ می بازد . بالارفتن ظرفیت پذیرش انتقاد ، قدرت ومهارت بروزمناسب احساسات منفی کمک زیادی به افراد می کند ، آیا تا به حال شده است شما به خاطر مسئله ای کوچک مثل بازماندن درخمیردندان یا جا به جایی وسیله ای به طرف مقابلتان به شدت پرخاش وجهنمی به پا کنید ویا شاید خود شما به خاطر مسئله ای کوچک مورد پرخاش قرار گر فته باشید ؟


رنجش های کوچک وجمع شده سبب تحریف افکار واحساسات می شود .چطور می شود اظهار نظری کوچک ناگهان به بلوایی منجرشود که آرام کردن آن مدت ها طول می کشد؟بدیهی است این همه نیروی منفی متعلق به آن اظهارنظرکوچک یا آن مسئله ساده نیست ، بلکه علت آن را باید ازمطالب ذکرشده دربالا پیگیری کنیم .


شما مجموعه آن چیزهایی هستید که تاکنون برای شما اتفاق افتاده است .حوادث خوش وناخوش به اتفاق شما را ساخته اند . ممکن است دربسیاری ازحوادثی که برای شما اتفاق افتاده اند ، مقصر نبوده و نقشی نداشته اید .اما درهرانتخاب نوع واکنش با خود شما بوده است .حالا شما مسئولیت دارید تا گذشته خود را سامان دهید ومدیریت کنید وهرگز تحت تاثیر آن تجارب منفی باقی نمانید.


شناخت عواطف وهیجانات ودرکل شناخت خود فقط به معنی آشنایی با نقاط ضعف وکاستی های خود نیست . بهتراست که همزمان نقاط قوت ومواضع قدرت فردی را بشناسیم تا ازاین طریق بتوانیم تغییرات سازنده تری درزندگی خود ودیگران ایجاد کنیم وچون تغییرات حاصل برگرفته ازنیروهای مثبت درون است ،انگیزه فرد را برای پیشرفت وخود شکوفایی افزایش می دهد . وقتی که وارد جزیره ناشنا خته وجود خود می شوید ، چیزهای شگفت انگیزی را مشاهده خواهید کرد.


باورکردن خود وایمان داشتن به توانایی ها وقدرتمندی خودتان شرط اولیه موفقیت است .زمانی که بتوانید ازگفتن کلمه « می توانم » لذت ببرید و نیرو بگیرید . دراین صورت است که شما درانجام کارهای روزمره ورسیدن به اهدافتان به خودتان متکی هستید ونیازی به تایید دیگران ندارید ویا اینکه دیگران نمی توانند شما راازمسیر پیشرفت بازدارند .اگر بیشتر مردم اشتباهات واهمال کاری های خود را درزندگی به گردن بدشانسی وتقدیرمی اندازند به نتیجه بالا نرسیده اند .



نیما آشنا ::: جمعه 86/9/2::: ساعت 5:13 عصر

<      1   2   3      >
 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 15


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :3869
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
نیما آشنا
ازخوبی خواهم گفت از سیاره یا ستاره ای دیگر نیامده ام ... و همیشه هم خوب نبوده ام .. مثل دیگر آدمها ، گاهی دروغ گفته ام .. گاهی دل شکسته ام .. گاهی رنج برده ام .. گاهی خسته شده ام .. من از تسخیر شدن می ترسم .. هیچ گاه به چیزی اجازه نداده ام مرا تسخیر کند .. با دیگران هستم .. اما مستقل خواهم ماند .. می دانم که اینجا همه چیز موقت است ..و نباید فریب پیوستگی دانه های باران را خورد ... اما با همه ی اینها دوستش می دارم ... آری ! زندگی را دوست می دارم .. چون تکه ای از مسیر ماست .. پلی ست بین عدم و هستی .. من بدون کسی و با دستان و پاها و چشمان و گوشهای خودم می ایستم .. می بینم .. می شنوم .. می آموزم .. و سرشار می شوم .. پس تصور نکن وقتی می گویم خسته ام ، به این معنی ست که دست از سر زندگی برداشته ام .. نه .. دوباره بنا می کنم .. می سازم .. زندگی ساختن است .. باید آشیانم را بالاتر از ارتفاع این گنجشکهای حقیر بسازم ... ا زخانه ی عنکبوت بیزارم که به انگشتان بادی نحیف، دلهره ی ویرانی می لرزاندش .. سخت باید بود .. به عنکبوت غبطه می برم .. که هیچ تعلقی ندارد .. حتی به آنچه ساخته است .. یا به آنچه می خواهد بسازد .. سست باید بود .. اما اینها مهم نیست .. مهم اینست که چقدر شبیه حرفهایت باشی ... من دلم می خواهد خوب باشم .. فرشته نه .. آدم ِخوب باشم .. سخت است نه ؟ و به خود می بالم که انسانم .. که مانند فرشته خوبی محض نیستم بی هیچ گزینشی .. من به خود می بالم که می توانم خوبی را برگزینم...
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<